بعد از #صد_سال_تنهایی و #طریق_بسمل_شدن، #استونر سومین کتابی بود که تا نصفهها خوندم و رهاش کردم. صد سال تنهایی و طریق بسمل شدن رو چون نمیفهمیدم گذاشتم کنار، استونر رو چون میفهمیدم!
.
استونر که توسط #جان_ویلیامز نوشته شده، داستان یه پسر جوونه که برای سر و سامون دادن به زمین های کشاورزی شون می ره دانشگاه تا کشاورزی بخونه، اما عاشق #ادبیات می شه و سال دوم تغییر رشته به ادبیات می ده، همون کاری که من همیشه توو زندگیم حسرت انجام ندادنش رو می خورم. این کتاب توو سال ۱۹۶۵ در دو هزار نسخه چاپ شد، اما حدود پنجاه سال بعد (یعنی سال ۲۰۱۳) پرفروش ترین #کتاب اروپا شد، در حالی که نویسنده اش فوت کرده بود و شاهد این موفقیت نبود! #رمان های #راسته_ی_قصاب_ها و #آگوستوس هم از آثار دیگه جان ویلیامزه.
.
جملات قشنگ کتاب:
. مادرش زندگی را با صبر یکی می دید، گویی زندگی یک لحظه ی بسیار طولانی است که او باید تحملش کند.
. اسلونه با شادابی گفت "آقای استونر، این عشقه. شما عاشق شدید، به همین سادگی"
. آینده را وسیله ای برای تغییر می دید نه هدف تغییر .
. چشم هایش بسیار درشت بودند و رنگ آن ها کمرنگ ترین آبی ای بود که می توان تصور کرد. وقتی به آن ها نگاه می کرد، از اعماق خود بیرون می آمد و در معمایی غرق می شد که برایش قابل درک نبود.
. به طرف او برگشت و لب هایش طوری کشیده شد که استونر فهمید این باید لبخند باشد.
. استونر به آرامی گفت "پس باید دوباره بگم و تو مجبوری بهش عادت کنی. من عاشقتم و هیچ تصوری از زندگی بدون تو ندارم"
درباره این سایت