مظاهرنوشت: عکس های زیر رو طی سه ماه اخیر از محیط خوابگاه و یا دانشگاه گرفتم. از اونجایی که هر عکسی یه حرف و یا چندین حرف برای گفتن داره، با توجه به اون شرایط فکر کردم ببینم چه متنی بیشتر بهش می خوره.
اول. انصافا من چرا اینجام؟!
دوم. بعد از ظهر برم کلاس یا برم کافه؟!
سوم. گندش بزنن! این همه درس بخون بعد دو سال برو سیستان سربازی. بعد می گن خدا عادله! واقعا خدا عادله؟! این شارژر لعنتیم هم گم شده!
چهارم. چطوری به شیدا بگم پول خرید حلقه جور نشد؟!
پنجم. اگه علی بفهمه زدم زیر قولم و دوباره سیگار می کشم، خیلی ناراحت می شه. باید این لعنتی رو ترک کنم.
ششم. امسال که قسمت نشد، ان شا ا. سال بعد با مسعود و علیرضا می رم کربلا، الهی آمین.
هفتم. کارشناسی تموم شد، ارشد هم همینجا بخونیم
هشتم.
دختر: شما شغلتون چیه؟
پسر: دانشجو!
دختر: دانشجو بودن شغله؟!
نهم. نه مامان، نمی تونم بیام. امتحان دارم
دهم. چرا پایان نامه ام پیش نمی ره؟!
درباره این سایت