مثل این شرکتهای تبلیغاتی که پَکِ دوازدهتایی واسه تبلیغات میدن و میگن روی سایتمون براتون تبلیغ میزنیم، روی خودکار اسم شرکت و شماره تماستون رو مینویسیم، برای شرکتهای معتبر مرتبط با حیطهی کاریتون معرفینامهی شرکتتون رو میفرستیم و بعد تماس میگیریم استعلام میگیریم که ببینیم دریافت کردن یا نکردن و اگه دریافت کرده بودن پیوست میکنیم و اگه دریافت نکرده بودن دوباره میفرستیم تا دریافت کنن؛ یه پَک واسه آرزوهام چیدم.
.
اما خُب نمیشه مثل کرگدن سرت رو بندازی پایین و سکوت کنی. یه جایی میبُرِه آدم، و ذهنش رو سمت اون چیزی که میخواد میبَرِه. منم معترضم و حالم از وضعیت موجود به هم میخوره، اما چون جواب صدا رو با گلوله میدن، سُرب رو قاتی کلمات میکنم و میچم توی گوشیم و مینویسم. اونا که نمیخونن، اما من مینویسم تا خالی بشم. اونا پیروز این جنگ شدن و چون تاریخ رو فاتحان مینویسن، همهچی رو عادی جِلوِه میدن و توی تاریخ مینویسن همهشون آشوبگر بودن! منم آشوبگرم (!) آشوبگر کلمات. همهچی رو میریزم توی ذهنم و مینویسم و بعد بَنگ! فشنگ کلمات رو خالی میکنم توی سرتون و یا قلبتون.
.
به قول هوشنگ گلشیری "انقدر بلا سرمون ریختین که فرصت زاری کردن نداریم"
ما تسلیمیم پیش شما، دستهامون هم بالاست، اما کلمات قدرت اعتراض دارن، اونها قویتر از هر اسلحهای عمل میکنن و میشه باهاشون اعتراض کرد، پس با دستهای دستبند خورده و پابندی که به پاهامون زدین و چشمبندی که باهاش چشمهامون رو بستین که انگاری هیدروکلریک اسید داره و داره کورمون میکنه، میگیم ما در اوج ناامیدی معترضیم. بَنگ!
درباره این سایت