کاش بودی #کاسترو!
.
برای من #ادبیات یعنی #اعتیاد! روزی برای چند دقیقه باید وارد #زندگی ام شود و اگر نباشد انگار خالی ام و #انگیزه ای برای ادامه ی حیات ندارم. من تمام #تنهایی ام و #احساسام را با آن تقسیم می کنم.
.
روزهایی که سوژه ای برای #نوشتن ندارم، بدتر از #مرگ است! به هر دری می زنم تا بلکه دنیای ادبیات اجازه ی ورود بدهد و امروز صبح وقتی که مانند یک #معتاد #خمار (!) دست به دامان #خاطرات گذشته و یا عکسی و منظره ای و شعری و . بودم تا برایش بنویسم، عکس کاسترو را در گوشی ام دیدم و وااای گه چقدر دلم خواست لحظه ای کنارش بنشینم و هم کلامش شوم. .
اگر می توانستم کاسترو را ببینم و یه فنجان #قهوه با هم بنوشیم، مطمئنا برایش از این می گفتم که در دنیای کنونی قحطی #مطلقیات آمده و او مطمئنا می پرسید منظورت چیست و به این طریق #مصاحبه ام شروع می شد.
.
#مظاهر: ببینید جناب کاستروی عزیز! ما در جهان کنونی دیگر کسی مثل شما و #چه_گوارا را نداریم که پای حرفش بنشینیم و از #کاریزماتیک بودنش لذت ببریم
کاسترو دستی به ریشش می کشد و یه پک از #سیگار_برگ می گیرد و با دست چپ یقه #لباس_نظامی زیتونی رنگش را مرتب می کند و در حالی که سر را به سمت پنجره می چرخاند تا دود سیگار را خارج کند می گوید: آدم برای رفتن است دیگر!
و من مات و مبهوت از پاسخ کوبنده اش و تمام حرکاتش و وجانتش، خیره به چشم هایش مانده ام که آدم را غرق ابهت خویش می کند و می گویم: #گناه ما آدم ها چیست جناب کاسترو که در برهه ای از #زمان هستیم که باید عادی باشیم و مثل #سگ زندگی کنیم تا پولی دربیاوریم تا زنده بمانیم؟!
کاسترو درحالیکه پاشنه ی پوتیتش را برای بار سوم روی زمین می کوبد، می گوید: کسی که #جهان_بینی اش مشکل دارد، شاید راه را پیدا کند اما راهروی خوبی نخواهد شد.
.
فرض کنیم گفتگوی من و کاسترو واقعی باشد، که اگر واقعی باشد یعنی "آدم برای رفتن است دیگر" و 'کسی که جهان بینی اش مشکل دارد، شاید راه را پیدا کند اما راهروی خوبی نخواهد شد' نتیجه ی این مکالمه است و اگر تعمیمش بدهم به ادبیات و یا فراتر از آن (یعنی زندگی)، باید بگویم:
۱. همه ی ما می رویم، پس نامرد نباشیم
۲. راه را پیدا کردن و راهرو بودن دو مقوله ی جدا از هم است
.
مظاهر.نوشت: این متن علاوه بر اینکه واقعی نبود، سر و ته هم نداشت، اما برای امروز من حکم ماده ی مخدری ارزان و ناخالص را داشت. از آن هایی که خَرکِیف نمی شوی اما زنده می مانی و از خماری درمیآیی.
درباره این سایت