پام رو می زارم روی پوستر فیلم #قصر_شیرین که چسبوندن کف زمین و زل می زنم به سبزیِ المانِ میدون انقلاب. مهر دوسال پیش که اومدم تهران، وانستادم اینجا و به خودم نگفتم مرسی که #دانشگاه_تهران قبول شدی، مرسی که روزی ۱۲ ساعت توی کتابخونه حرم درس می خوندی، مرسی که تلاش کردی و کم خوابیدی و حتی بعضی شب ها کم خوردی که خوابت نبره تا بیشتر بخونی، مرسی که غم و غصه از در و دیوار می ریخت ولی مرد عمل بودی. الان بابت همه مرسی نگفتنا، وایسادم میدون انقلاب و زل زدم به میدون، زل زدم به گذشته ام، و فکر می کنم به آینده ام. و بیست دقیقه ست دارم داشته های زندگیم که به خاطرشون جنگیدم رو توی ذهنم مرور می کنم و می گم " مرسی #مظاهر " و بیست و سه دقیقه ست حواسم به سردی هوا نیست، و بیست و سه دقیقه ست داشته هام تموم نمی شه، و بیست و سه دقیقه ست دارم با خودم حرف می زنم، و بیست و سه دقیقه ست سردی هوا انگشت هام رو بی حس کرده اما دارم توی گوشی تایپ می کنم چون من عاشق نوشتنم، عاشق نوشتن.
.
امشب فیلم #جان_دار رو دیدم، تنها. تنهایی رفتم #سینما_بهمن. من عاشق #زندگی ام و عاشق #خانواده ام و عاشق #محسن_چاوشی و عاشق #حامد _بهداد و عاشق #دکتر_شریعتی . دیدن فیلم جان دار که حامد بهداد توش بازی کرده، واسه این روزهای من که دارم کلی جونور دور و برم می بینم، جان‌دار ترین حرف ها رو داشت.
.
"اگه تو جای ما بودی چیکار می کردی؟!"
استادی که سه سال واسه ی مقاله باهاش همکاری کردم، چندروز پیش پشت تلفن بهم گفت "برو هر غلطی می خوای بکن! برو خودت مقاله ات رو چاپ کن!" و تلفن رو قطع کرد!
.
قاضی: بلند صحبت کن آقا! کیا بودن؟"
خودِ سگش بود، آرمان عبدی پور. کسی که زیر نظر قرارگاه خاتمِ سپاه، پروژه ی کسری خدمت سربازی می داد و خرش که از پل گذشت، دست همه مون رو گذاشت توی پوست گردو و پروژه هامون رو ناتموم گذاشت و توی تلگرام همه مون رو بلاک کرد و حرفمون به هیچ جا نرسید.
.
"ما هرچی می دونیم و نمی دونیم مایه ی عذابه"
"همین که هیچ وقت هیچی نمی گی، مشکل همینه"
"+ اومدم حرف آخرمو بزنم
- حرف آخرُ فقط من می زنم"
"من واسه کاری که نکردم قسم نمی خورم"
"چه کار کنیم وقتی تنها راه دنیا، شده بدترین راه دنیا"
"دفعه ی بعدم همه با هم بیاین ملاقاتم. تنها بیای، سر خاکمم نمی خواد بیای"
"مامان، تو هیچ وقت اشتباه نکردی"
.
#مظاهر_سبزی | #جان_دار
مظاهر.نوشت۱: نوشته هایی که داخل " است، از دیالوگ های فیلم جان دار انتخاب شده است.
مظاهر.نوشت ۲: توی زندگیم کلی جاده خاکی کندم و آسفالت کردم، آسفالت شدن این روزهام رو هم با قدرتم رد می کنم و همه ی خاطرات تلخش رو شخم می زنم و خاکی شدنش رو تبدیل به آسفالت می کنم. من یه قهرمانم، قهرمان زندگیم. مهم نیست اون استادِ مسخره و آرمان عبدی پور توی این هفته چقدر ناراحتم کردن، مهم اینه که من می جنگم، کل زندگیم رو جنگیدم و باز هم می جنگم. دَرِ دنیا رو که گل نگرفتن. من مهندسم، مهندس #دانشگاه_تهران که کاربلده و همیشه یه راهی پیدا می کنه و کار مهندس کار پیدا کردنه اصلا. من #نویسنده ام و همه ی غم ها و شادی هام‌ رو می ریزم توی قلمم و قلبم.
مظاهر‌.نوشت ۳: اگه تلخ بود ببخشین، زندگی تلخه بعضی وقتا.
مظاهر.نوشت ۴: امشب ساعت ۲۲:۱۱ روز ۲۰ آذرماه سال ۹۸ هستش و این یعنی دو سال و دو ماه و دو هفته و پنج روز از مهر ۹۸ می گذره، و بابت مرسی نگفتن اون روز از خودم ناراحتم، اما امشب همه رو شستم بردم. #من_یه_قهرمانم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Hector آموزش کامل سایت moneyberds تفریحی ,سرگرمی ,عکس عاشقانه ,مطالب خواندنی, مدل لباس 2019 ,lovefun مجله آموزشی لرن پارسی شهر اراک تربیت اخلاقی سی چی ؟ مدیریت دانش