نام کتاب: #دختران_مهتاب | نویسنده: #جوخه_حارثی | مترجم: #نرگس_بیگدلی | انتشارات: #افراز | تعداد صفحات: ۲۲۶
.
یادداشت من:
این کتاب از نسخه ی اصلی (عربی) ترجمه شده و تمام احساسات نویسنده رو به آدم منتقل می کنه. ترجمه های دیگه ای هم ازش توی بازار هست که از نسخه ی انگلیسی به فارسی ترجمه شده و خب مثل این جالب نیست و نمی تونی افکار و احساسات نویسنده رو به خوبی درک کنی. داستان زندگی دختری به نام "میا" که عاشقه اما تن به ازدواج با یکی دیگه می ده. این رمان به شیوه ی #سیال_ذهن نوشته شده.
.
برش اول از متن:
فهمید خواب معجزه ی بزرگ تری از سکوت است؛ زیرا در خواب حرف های دیگران را هم نمی شنود. نه حرفی می زند و نه حرفی می شنود؛ و حتی در خوابش هیچ رویایی را هم نمی بیند. در خواب هیچ مسئولیتی نخواهد داشت. چیزی را حس نمی کند و از تمام آن چیزهایی که در زندگی محاصره اش کرده اند، خلاص می شود؛ از حرکت عصبی دست های محمد که مدام تکرار می شد، صداهای کشتار و فریادهای پیروزی در پلیگیم، پالتوی سفید لندن که لاغری بیش از حدش را می پوشاند، شرشر شیر آب روی ظرف های کثیف آشپزخانه، حرکت دست های خدمتکار اندونزیایی، نگاه های کی راننده از آینه ی جلو ماشین، گفت و گوهای بی پایان عبداله با لندن و دعواهایش با سالم.
.
برش دوم از متن:
بسمالاهی گفت و دو قدم به عقب پرید؛ اما سایه با اطمینان به سمتش می آمد. فریاد زد "کی اونجاست؟" صدایی نه گفت "من" لحظه ای بعد زنی قدبلند مقابلش ایستاد و نقاب از چهره برداشت. خیالش راحت شد، سوال کرد "تو کی هستی؟ چه می خواهی؟" زن به چشم های او زل زد و با زیبایی دل انگیز و برق چشمان درشت و بوی عطرآگین و نزدیکی بیش از حد خود، او را مجذوب کرد؛ اما سخنش مرد را از پا انداخت "من نجیه هستم، قمر؛ و تو را می خواهم."
.
#مظاهر_سبزی | #کتابخانه_مظاهر
درباره این سایت